چهارشنبه ۱۹ دی ۹۷
تو منو نمیشناسی..
من معمولی نیستم مثل همه نیستم
تو منو نمیشناسی
من
از یه دنیای دیگه ام
که هیچ سازگاری با این دنیا ندارم
تو منو نمیشناسی
من تو این دنیای لعنتی
همیشه با حس حسرت و نرسیدن بزرگ شدم
من گریه هامو خوردم تا رشد کردم
من دست تنهایی هامو گرفتم تا گم نشم
پشت من کسی نبود
من صفر بودم
آغاز پر ریسکی بودم که از ترس خنجر سایه های پشت سرم
همیشه مجبور شدم سرم سمت پشت سرم باشه
و همین باعث شد بازم همیشه حسرت چیزایی که میگذره رو بخورم
چون جلوم رو ندیدم
من با بی کسی جلو رفتم
من با سردی و لمس انگشتایه دست و پاهام روز و شب رو گذروندم
تو منو نمیشناسی
من سرطانم
یه غده چرکین پر از افسردگی
من
عادت دارم
به بغض و سکوت
به گریه کردن زیر پتو
و باز دوباره بیدار شدن
ولی غرق توی دوز بالایی از قرص ها
من عادت دارم به کما
به این که برم
که بیای
که بگی
همون حرف های همیشگی رو
عادت دارم
به خود زنگ زده ام
من بیست ساله دارم میکشم ..
بیست ساله دارم هر روزشو میمیرم
بیست سال..
تو منو نمیشناسی
من اونی نیستم که تو فکر تو هستش
من اونی ام که توی فکر هیچکس نیست
امضا.شاه سیاه