شاه سیاه

روزنوشت های شاه سیاه شطرنج

منِ مغرور

صاف می ایستم

پر انرژی و شاداب

با یک لبخند خاص روی صورت

سر و وضعم مرتب

شوخی میکنم و میخندم

هر از گاهی ساعتم را نگاه میکنم

و وانمود میکنم که انگار کلی برنامه دارم

و تایم خیلی برای من مهم است

درست همانگونه که دوست داشت ....

اما خب این چیز ها فقط وقتی است که من در جمع هستم

و تنها نیستم

وقتی که تنها میشوم

بی رحم میشوم

دیگر برایم مهم نیست سر و وضعم

دیگر لبخند بر صورت ندارم

من آنجا یک شاه سوخته ام ... یک مهره باخته

مهم نیست

همان که بقیه باور کنند

آنقدر قوی هستم

که یک رابطه عاشقانه نتواند مرا از هم بپاشاند

کافیست

آنقدر مشغله کاری دارم

که او را به یاد نیاورم

اما

کسی هنوز نمیداند من بی او

ساعت هم از دستم در رفته...


امضا.شاه سیاه

۲
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
هر چه تبر زدی مرا ، زخم نشد ، جوانه شد ...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان