چهارشنبه ۲۱ شهریور ۹۷
وقتی من یک نفر بودم
و خدا با کل زمین مرا در میدان مبارزه انداخته بود
وقتی از هر طرف کیش میشدم و راه فراری نبود
وقتی صاف می ایستادم جلوی شاهان سفید و لبخند میزدم با غرور
نباخته بودم
و نمیباختم
مات نمیشدم
کسی باورش نمیشد من
شاه سیاه شطرنج
به یک بچه ببازم
بچه ای که دل مرا هدف قرار داد
و
خب ...
کشیدن ماشه هم سن و سال نمیشناسد که ...
:)
باختم..
امضا.شاه سیاه