شاه سیاه

روزنوشت های شاه سیاه شطرنج

اولین پست به علاوه کلی خستگی !

پرت میشوم روی تخت خواب و چشمانم را میبندم

میبندم و مرور میکنم

خدایا .. تا حالا اینقدر از زندگی تنفر نداشته ام !

از یک روز در میان خوب و بد بودن ها

از تکرار و تکرار بدبختی ها به علاوه یک لبخند

من خسته ام

و هر چه زودتر میخواهم دفتر زندگی ام بسته شود

با این حال

باز هم مینویسم ..

چون دوست دارم با تو حرف بزنم

با شاه سیاه شطرنج

با هیولایه درونم..


امضا.شاه سیاه

۰ ۳
هر چه تبر زدی مرا ، زخم نشد ، جوانه شد ...
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان